جدول جو
جدول جو

معنی بازنگری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بازنگری کردن
مراجعةٌ
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بازنگری کردن
Revise
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بازنگری کردن
réviser
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بازنگری کردن
przeglądać
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بازنگری کردن
改訂する
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بازنگری کردن
überarbeiten
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بازنگری کردن
переглядати
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بازنگری کردن
نظرثانی کرنا
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به اردو
بازنگری کردن
পর্যালোচনা করা
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بازنگری کردن
kupitia
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بازنگری کردن
gözden geçirmek
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بازنگری کردن
수정하다
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
بازنگری کردن
לעבור על
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به عبری
بازنگری کردن
修订
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به چینی
بازنگری کردن
पुनः संपादित करना
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به هندی
بازنگری کردن
пересматривать
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به روسی
بازنگری کردن
แก้ไข
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بازنگری کردن
herzien
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
بازنگری کردن
revisar
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بازنگری کردن
rivedere
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بازنگری کردن
revisar
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بازنگری کردن
merevisi
تصویری از بازنگری کردن
تصویر بازنگری کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ شَ)
بازار کردن. عرضه کردن متاع و کالا. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عمل بازیگری. به مجاز حیله بازی. شعبده بازی:
پیش دختر نشست روی بروی
تا چه بازیگری کند با شوی.
نظامی (هفت پیکر ص 330) ، پستان بند زنان. (برهان قاطع) ، کمربند زنان. (ناظم الاطباء). و رجوع به بازرند و بازرنگ و باژرنگ شود
لغت نامه دهخدا